جدول جو
جدول جو

معنی خام جرد - جستجوی لغت در جدول جو

خام جرد
(جِ)
نام موضعی بوده است بقرب خوارزم. در سال 93 هجری قمری که قتیبه با خوارزمشاه صلح کرد خام جرد را بگشاد. (از کتاب احوال و اشعار رودکی تألیف سعیدنفیسی ج 1 ص 267 بنقل ازطبری ج 8 صص 83- 90 و ابن اثیر ج 4 صص 233- 236)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خام جوش
تصویر خام جوش
بی تجربه، نا آزموده و تازه کار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خان غرد
تصویر خان غرد
خانۀ تابستانی
فرهنگ فارسی عمید
غذای نیک ناپخته، خام پخته، مرد بی تجربه، مرد ناپخته:
ولی بجوشم ازین خام جوش یک سبلت
قراطغانشه پشمین گه طعان و ضراب،
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(رَ)
نوعی پختگی میوه که غیرطبیعی است و مزه و رنگ میوه بد باشد
لغت نامه دهخدا
(سَ)
آنکه خیالات فاسد و اندیشه های تباه در سر داشته باشد. (آنندراج) ، نعت است مر کسی را که صاحب خیالات فاسد میباشد. چون: ’آدم خام سر چنین کند’
لغت نامه دهخدا
(جِ)
نام یکی از قراء انار از اعمال قم است. (از کتاب تاریخ قم تألیف حسن بن محمد بن حسن قمی ترجمه حسن بن علی بن عبدالملک قمی تصحیح و تحشیۀ سیدجلال الدین طهرانی چ 1313 هجری شمسی)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ فَ)
قبر. (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ ؟)
کفتار. (از المرصع) ، فرزندمرده شدن. (منتهی الارب). مردن بچۀ زن یا شتر ماده. مردن فرزندیا فرزندان کسی. (از اقرب الموارد) ، خداوند شتران مرگ رسیده شدن. (منتهی الارب). اماته قوم،مرگ افتادن در شتران و نیز در گوسفندانشان. (از اقرب الموارد) ، مبالغه کردن در پختن و گداختن گوشت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، ما اموته ، چه مرده دل است او و از آن مرگ دل او را قصد کنند زیرا هر فعل که زیادت نپذیرد از آن تعجب نیاورند. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَگُ کَ دَ)
کنایه از محو کردن و برطرف نمودن باشد. (برهان قاطع) (آنندراج) (انجمن آرای ناصری). برهم زدن:
خام کن پختۀتدبیرها
عذرپذیرندۀ تقصیرها.
نظامی (ازآنندراج).
- کسی را خام کردن، کسی را غافل کردن. کسی را بغفلت انداختن
لغت نامه دهخدا
(غَ)
خانه تابستانی راگویند. (شرفنامۀ منیری) (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء) :
بسا خان و کاشانه و خان غرد
بدو اندرون شادی و نوشخرد.
ابوشکور بلخی (از فرهنگ اسدی)
لغت نامه دهخدا
دهی است کوچک از دهستان رودبار بخش معلم کلایه شهرستان قزوین واقع در 24 هزارگزی جنوب باختر معلم کلایه و 30 هزارگزی راه عمومی و دارای 38 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(رِ زَ)
گیاهی است بیابانی، عرفج. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (المنجد). رجوع به عرفج شود
لغت نامه دهخدا
دهی جزء دهستان دشتابی بخش بوئین شهرستان قزوین. جلگه، معتدل. سکنۀآن 308 تن. آب آن از قنات و محصول آن غلات و انگور وچغندر است. شغل اهالی زراعت و گلیم و جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(جِ)
بلوک رامجرد واقع در جنوب بلوک ماین از رود خانه کام فیروز مشروب میگردد. رود مزبور پس از خروج از این بلوک باسم رود خانه کر نامیده شده و دارای سد آبیاری میباشد. جمعیت آن 14000 تن و مرکزش باسم جاشیان و قصباتش آباده اویخان، اسفدران جنگی، جهان آباد، درود، رازنخان، رزاره، جزآباد و غیره است. (از جغرافیای غرب ایران ص 108). مؤلف فارسنامۀ ناصری گوید: در اصل رام گرد است یعنی شهر شاد و خرم یا شهر خدای بزرگ یا شهر فرشته، برای اینکه رام بمعنی شاد و خرم و خدای بزرگ و نام فرشته نیز باشد و گرد بمعنی شهر است. از مناطق سردسیر فارس در جانب شمال شیراز است، درازای آن از قریۀ حسن آباد تا قریۀ پیروان هشت فرسنگ و پهنای آن از اسفندران تا نگارستان چهار فرسنگ میباشد. این منطقه محدود است از جانب مشرق ببلوک مرودشت و از شمال به بلوک مائین و ابرج و ازمغرب ببلوک کام فیروز و بیضا و از سمت جنوب ب حومه شیراز. هوای این بلوک از سردی مایل باعتدال، کشت و زرعش گندم و جو دیمی و فاریابی و برنج و پنبه و کنجد میباشد. آبش از رود خانه کام فیروز است که چون ازین بلوک بگذرد آنرا کر گویند. در زمان قدیم در جانب سرگاه این بندی بر این رودخانه بسته بودند بعد از خرابی آن امیر جلال الدین اتابک چاولی که از امرای دولت سلطان الب ارسلان سلجوقی است در حدود سال پانصدواند این بندرا تعمیر لایق کرد و در زمان سلاطین آل مظفر دوباره تعمیر گردید و در زمان سلاطین صفویه باز این بند را مرمت کردند و اکنون شالوده و بنیان آن باقیست و دیوارهایش افتاده و بنیانش بیفایده مانده است و ضابط این ملوک هرساله وجهی از ملاک و چندین هزار عمله از رعایای رامجرد گرفته در اول بهار رودخانه را بپایه های چوبی که آنها را خرپایه گویند در نهر اعظم و از نهر اعظم بجدولهای دهات قسمت کند و در بیشتر سالها در فصل تابستان و گاهی در میان بهار این خرپایه ها از بی استحکامی یا تقلب مباشر شکسته آب از نهر اعظم بریده تمام محصول شتوی و صیفی این بلوک ضایع گردد و باین سبب در این بلوک بساتین نباشد و قصبه و ضابطنشین این بلوک گاهی قریۀ زرگران و گاهی قریۀ آباده رامجرد و بعد چشنیان بوده است که در چهار فرسنگی شمال شیراز است و این بلوک مشتمل بر سی وهفت ده آباد است. (از فارسنامۀناصری). و رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 و فارسنامۀ ابن البلخی ص 126 و 128 و 151 و تاریخ سیستان ص 230 و نزهه القلوب ج 3 ص 120 و 123 و 124 و 219 شود
قریه ای است از قراء فارس که عبدالله بن معمر در جنگ با عبدالله بن عامر در آنجا کشته شده و در یکی از باغهای آن بخاک سپرده شده است. (از معجم البلدان ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خان غرد
تصویر خان غرد
خانه تابستانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خام سر
تصویر خام سر
کسی که اندیشه های بیهوده در سر دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خان غرد
تصویر خان غرد
((غَ))
خانه تابستانی
فرهنگ فارسی معین
گول زدن، فریب دادن، رودست زدن، اغفال کردن، غفلت زده کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد